جدول جو
جدول جو

معنی تجربه کار - جستجوی لغت در جدول جو

تجربه کار(اَ دا)
ج، تجربه کاران. شخص آزموده و دانا. (فرهنگ نظام). مردم کارافتاده و کارآزموده. (آنندراج). عالم به شغل و عامل با تجربه. (ناظم الاطباء). مجرب. بازل:
مرا ز تجربه کاران نصیحتی یاد است
که توبه نامه بخط شکسته می باید.
صائب (از آنندراج).
یکی ز تجربه کاران بصیدگاه ملالم
رمیده بلبلم از آرزوی انجمن گل.
محمد سعید اشرف (ایضاً).
، تجربه کاران روزگار، آزمودگان کارهای دنیا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تجربه کار
کار آزموده
تصویری از تجربه کار
تصویر تجربه کار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توبه کار
تصویر توبه کار
کسی که از گناه پشیمان شود و از آن دست بردارد، توبه کننده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رِ / رُ بَ / بِ)
آزمایش و عمل و مشق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ بَ / بِ)
خمر. (منتهی الارب). نامجرب. ناآزموده. کارناافتاده. که کارآزموده و عالم و عامل و مجرب نیست. صاحب منتهی الارب آرد: بلهاء، زن نادان ناتجربه کار از خاندان بزرگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُو بَ / بِ)
توبه کننده. تائب. توبه دار. نادم و پشیمان از گناه. (ناظم الاطباء) :
آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن
توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن.
سعدی.
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقت گل، دیوانه باشم گر کنم.
حافظ.
من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار
گفتم این شاخ ار دهد باری، پشیمانی بود.
حافظ.
شرابی که از یمن او توبه کار
ز بند تقید شود رستگار.
ملا طغرا (از آنندراج).
رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
کار تیره. کار سخت و مشکل:
به پیش آمد اکنون یکی تیره کار
که آن را نشاید که داریم خوار.
فردوسی.
، بدکار. بدسرشت. سیاهکار:
آینۀ خاک تیره کار چه بینی
ز آینۀتیره نور کار نیابی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَ بَهْ)
گنه کار و ضایعکار. (ناظم الاطباء). تباه کار:
تبه کار را چاره باید گزید
که آسان ترین چاره آید پدید.
(گرشاسبنامه).
رجوع به تباه کار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناتجربه کار
تصویر ناتجربه کار
آزموده بی تجربه ناآزموده مقابل تجربه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توبه کار
تصویر توبه کار
نادم، توبه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجربه گر
تصویر تجربه گر
کازآزما
فرهنگ واژه فارسی سره
صفت پشیمان، تائب، توبه دار، نادم
فرهنگ واژه مترادف متضاد